یک روز دوشنبه
سلام دلبندم
روزهای دوشنبه و چهارشنبه یه ویژگی مهم داره و اون اینه که جای بابا و مامان عوض میشه.مامان میاد سر کار و بابا خونه پیش رادمهره.
ترم قبل باباجون دوشنبه و چهارشنبه دانشگاه کلاس برداشته بود ولی این ترم به خاطر تموم شدن مرخصی من و محض وجود نازنین پسر گلمون کنسل کرد.
امروز صبح تا بابایی رفت من و شما کلی بازی کردیم و کلی سرلاک خوردیم و کلی لالا کردیم(البته همه این کلی ها از ساعت هفت و نیم تا نه بود).بابایی رسید و محموله رو تحویل گرفت و من هم اومدم سر کار.
این روزها یه عالمه پول گوشی برام میاد.دائم از همسری گزارش کار و احوالات پسری رو میگیرم.
الان پیامک زده رادمهر سوپش رو خورد و یه آبم روش و در حال کارخرابیه.قربون پسر نازم برم.
امروز اومدم مدرسه و سایت مدرسه رو یه سروسامانی دادم.رفتم اتاق پرورشی عکس های مراسم و جلسات رو گرفتم تا بذارم تو سایت.مدیر و معاون رفتن بازدید از مدارس دیگه.آخه هفته مشاغله .
مسئول بخشنامه ها میاد و دوتابخشنامه میده دستم.میگم اینا مربوط به خانوم فلانیه نه من.میگه مدیرجان گفته بده مهسا اگر سختش بود از فلانی هم کمک بگیره.ما هم گفتیم چشم.
روبروی اتاق ما رشته کودکیاری غرفه چیدن.اعصاب برامون نمونده.دائم صدای بلند خنده هاشون میاد.از بس حرف میزنن.بهشون میگم یه نفرتون اینجا بمونید بقیه برین کلاس.تو چشام نگاه میکنن جز یه لبخند هیچی نمیشنوی.صدای جیغ از یه کلاس میاد.دونفری با همکارم میریم ببینیم چه خبره؟یکی از بچه های کارگاه 10 در رو از اون طرف قفل کرده.حالا چه طوری ؟ الله اعلم.همکلاسیهاش با تمام توان به شیشه میکوبن و از خنده غش کردن.من :فلانی نکن دستت میبره.باز هم خنده تحویل میگیری و تکرار کوبیدن ها.فریادی سرشون زدم که احساس کردم گلوم پاره شد.تازه یه کم سکوت حکمفرما شد و دخترک شیطون اومد کنار و زنگ زدیم سرایدار اومد در رو باز کرد.
یکی از بچه ها:خانوم کامپیوتر ما خاموش شده دیگه روشن نمیشه.کدوم سایتی ؟ B .خانوم فلانی نیست؟نه اون ساختمونه.باشه الان خودم میام.سیماش وصله .آره خانوم.دکمه پشت کیس روشنه؟آره خانوم.باشه الان میام چک میکنم.در رو میبندم و تا تا پایین میرم.دبیر احوالپرسی میکنه و من هم جواب میدم.کدوم سیستمه؟این. سیمش وصله.دکمه هم on هست.یه نگاه اینطرف و یکی اون طرف گفتم مانیتور روشنه؟خودم دیدم دکمش خاموشه.از زیر میز نگاه کردم و میبینم با پاهاشون زدن سیم قطع شده(ای خدا از دست این شیطونا چه کار میشه کرد.)ببخشید خانوم حواسمون نبود مانیتور خاموش شده.خواهش میشه.دوباره این همه پله رو میرم تا بالا.
خدایا با این نسل جدید چه کار میشه کرد؟ سرپرست ها هم مشغول رسیدگی به اوضاع اون ساختمونن (چون مدیر و معاون نیستن).حالا بیان و شرح وظایف تعریف کنن برای مشاغل.خودم هم نمیدانم شرح وظایفم چیست . معاون؟خدمتگزار؟دفتردار؟امور فناوری؟سرپرست؟فقط میدانم همه را به موقعش انجام میدهم و میدانم خیلی از پدران و مادران این بچه ها چشم امیدشان به ماست.شاید فرجی در رفتار و گفتارشان بشود.شاید روزنه ای به آینده روشنشان گشوده شود.
امروز از بس با سیستم کار کردم چشم و دستم دیگه مال خودم نیست.پیش خودم میگم حقوق امروزم هم حلال شد.یه فرصتی هم که برای استراحت گیر میارم میام و به وبلاگ رادمهر سر میزنم.
اتاق من و یکی از همکارهای فابریکم طبقه بالاست و همکار خدماتیمون سختشه بیاد بالا و چای بیاره.بعضی وقتا دونوبت چایی رو یکی میکنن و میارن و بعضی وقتها زنگ میزنن میریم پایین.بعضی وقتها هم خودمان میرویم ساختمان بغلی و چای میریزیم ومیخوریمو برمیگردیم.امروز یه بار چایی آوردن و الان دلم یه چایی لبسوز لبدوز میخواد ولی ....
نیم ساعت دیگه زنگ میخوره و با این حالت سستی یه هو یادم میفته الان میرم خونه و وجود یه فرشته ناز خستگی رو از تنم در میبره.
از سر کار که میرسم یه سلام بلند میدم و رادمهر هرجا که باشه با هزار زحمت سرش رو به طرف در میچرخونه و یه لبخند قشنگ میزنه و از روی شوق بلند میگه اینگی ... و انگار نه انگار از صبح این همه خسته شدی و اعصاب برات نمونده.دوباره جون میگیرم و باز هم مادر میشوم برای دردانه ام.