قند عسلم روز پنجشنبه ٢١ اردیبهشت ٩١ صبح زود با بابایی ومامان جمیله و باباجعفر و کیمیاجون رفتیم تهران تا واسه شما سیسمونی بخریم ساعت ٩ که رسیدیم بابایی رفت نمایشگاه کتاب و ما هم رفتیم بهار.تو هر مغازه که میرفتم دوست داشتم تموم وسایل خوشگلشو واست بخرم. کلی ذوق داشتم.تا ساعت ٥ اونجا بودیم و خرید کردیم.بعدش رفتیم پیش بابایی و عمومهدی که واسه کارشرکت اومده بود تهران . اینقدر خسته شده بودم که دیگه نتونستیم بمونیمو برگشتیم. روز به یاد موندنی بود.باباجون از نمایشگاه واست سی دی آهنگ و چندتا کتاب خوشگل خریده. دستش درد نکنه. دیروز هم با مامان جمیله رفتیم و از چیکو برات کالسکه خیلی خوشگل و اسباب بازی خریدیم...