روزهای خردادی
سلام سلام. الان که دارم این پست رو میذارم رادمهری تازه بیدار شده و بابایی داره تروخشکش میکنه .دست گلش درد نکنه. جمعه گذشته برای برگزاری انتخابات جلسه توجیهی گذاشتن و ساعت 5 تا 7 عصر اونجا بودم.وقتی برگشتم خونه دیدم بابایی یکی از جشن هایی که به سقف اتاقت زده بودیم و تو از تکون خوردنش خیلی خوشت میومد رو داده دستت و داشتی باهاش بازی میکردی.لباسامو دراوردم و اومدم بغلت کنم که دیدم ............... وای خدای من پیشونیت باد کرده بود و زخم شده بود.وقتی این صحنه رو دیدم دیگه جون نداشتم بایستم.گفتم صادق چی شده به این بچه .گفت از مبل گرفته بود بلند شه تا اومدم بگیرمش سرش خورد به پایه مبل.خواستم زنگ بزنم زود بیای که دیدم الان رسیدی. ...