رادمهر جانرادمهر جان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

❤ رادمهر ، بهونه زندگی ❤

مرخصی

1392/2/25 10:36
نویسنده : مامان مهسا
350 بازدید
اشتراک گذاری

پسرکم عزیزکم رادمهرکم

چندروزیه بیتابی میکنی.خداکنه واسه دندونات باشه نه چیز دیگه.چون دلم میسوزه از بیقراری هات و منم کاری از دستم برنمیاد.داروهاتم تموم شده و خداروشکر علائم سرماخوردگیت رفع شده.

دیشب من و بابا تا ساعت یک بیدار موندیم و نوبتی تو رو میخوابوندیم.خمیازهاز ساعت یک به بعد هم تا ساعت 5 دائم بیدار میشدی.بابایی اومد پیشت و پست رو عوض کردیم.ساعت 7.5 بیدار شدم دیدم واقعا کم آوردم و نمیتونم برم سر کار.نه حوصله داشتم و نه توان.این بود که تماس گرفتم و اطلاع دادم که نمیرم.

امروز 25 اردیبهشت ساعت 10 : الان هم بغل بابایی هستی و ما رو از رو بردی و نمیخوابی.عسلم اینجوری پیش بری ضعیف میشی و مامان کلی غصه دارت میشه.ناراحتمن که مامانتم از بیخوابی ناتوان شدم چه برسه به تو که کوشولویی.


متفرقه: پدرجون و مامان مهری دوروز پیش رفتن سفر کربلا و پابوس امام حسین علیه السلام.خوش به سعادتشون . انشالله نایب الزیاره ما هم باشن.قلب

عموصابرجون و خانواده عزیزش هم رفتن مشهد.از اونا هم التماس دعای فراوون داریم.قلب

خاله پریسا و عمومهدی هم دیروز رفتن شمال.خوش به حالشون.امیدوارم بهشون خوش بگذره.قلب

من و بابایی هم داریم مقدمات یه سفر رو آماده میکنیم تا با گل پسرمون راهی بشیم.به امید خدا

 

 


 

خدایا رادمهرم رو به تو میسپارم.حافظش باش

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان رادمهرجوجو
25 اردیبهشت 92 11:40
عزیزم وبلاگ قشنگی داری .پسملمونم خیلی نازه .خدا حفظش کنه .ان شاءالله سفر بی خطری داشته باشید .


مرسی مامان رادمهرجون.لطف دارین.ممنون به ما سر زدی
علامه کوچولو
26 اردیبهشت 92 19:01
از رسول اکرم(ص) روایت شده که فرمودند:

” از نخستین شب جمعه ی ماه رجب غفلت نکنید

چه آن شب را ملائکه “شب رغائب” نامند

و آنچنان است که چون ثلث شب بگذرد

در آسمانها و زمین ملکی باقی نمی ماند مگر اینکه

درکعبه و حول آن جمع می شوند

و خداوند به آنها خطاب فرموده ، گوید:

ای ملائکه ی من ! هرچه میخواهید از من بخواهید …

آنها گویند : پروردگارا !، حاجت ما این است

که روزه داران ماه رجب را بیامرزی .

خدای تبارک و تعالی فرماید : چنین کردم

و مناسبتر آن است که هرکس این خبر را بشنود

در این شب بر ملائکه درود بسیار بفرستد

اَللُمّ عَجِّلِ لِوَلیِکَ اُلفَرَج . ما رو هم از دعای خیر خودتون محروم نفرماییدالتماس دعا


ممنون عزیزم.التماس دعای فراوان
افسانه مامان پارمین
27 اردیبهشت 92 18:41
وای عزیزم ، پارمین هم چند شبه همینطوره . خدا کنه اگه از درد دندونهاشونه ، زودتر دندونهاشون در بیاد راحت بشند ، بچه هامون .


خداکنه زود خوب شن عزیزم.منم خیلی غصه دارم
♥ نیم وجبی ♥
27 اردیبهشت 92 20:42
سلام دوست خوبم
با دو پست جدید به روزم ..


چشم اومدم
مامان امیر مهدی (سوده)
28 اردیبهشت 92 0:40
سلام عزیزم انشاالله هیچ وقت گل پسر و مامانیش هیچ ناراحتی نداشته باشند.


ممنونم عزیزم.
خاله پریسا
29 اردیبهشت 92 9:33
الهی من پیش مرگ این جیگرم بشم


دور از جونت.این حرفا چیه
خاله پریسا
29 اردیبهشت 92 9:34
نبینم مریض وکسل باشی خاله جونم دردوبلات بریزه تو دل من
خاله پریسا
29 اردیبهشت 92 9:35
خاله جون اگه بدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود دیگه داشتم ضعف میکردم برات


ما هم دلمون خیلی براتون تنگ شده بود.
فائزه مامان مهدیار
29 اردیبهشت 92 19:25
الهی فدای این فندق کوچولو نبینم کسلی خاله
پسر خوبی باش مامانی رو اذیت نکن
مثل مهدیار شدی انشالله که زودتر دندونهاتون درآد
مهسای مهربونم الهی فداتشم مهدیار یک ماه بیشتره اینطوری شده


خدانکنه فائزه جون.با هر غصه این کوچولوها ما هم غصه دار میشیم.الهی که زود درد دندونشون خوب شه.