اولین ددر و شهربازی بهاره
سلام به پسر نازنین و دوستای عزیزمون که به ما لطف دارن و با نظرات قشنگشون دلگرممون میکنن.
روز دوشنبه 18فروردین با آقارادمهر مشغول بازی بودیم که هوس کردیم بریم بیرون و رادمهر هم از هوای پاک وبهاری لذت ببره.
البته تازگیا کمی وابسته شده و تا ازش دور میشیم بهونه میگیره.داشتیم حاضر میشدیم گریه کرد و من هم زود یه عکس یادگاری ازش گرفتم تا بعدا خودش ببینه و به کارهاش بخنده
رفتیم نزدیکیهای شهر بازی و قدم زدیم.بابایی هم یه آش خوشمزه مهمونمون کرد.رادمهر تو کالسکه اش بود.دلمون تاب نیاورد و بلیط گرفتیم و رفتیم داخل شهربازی.رادمهر اولش خواب بود.وقتی وارد اونجا شدیم بیدار شد از دیدن وسایل بازی و نورپردازی و سروصدا کلی ذوق کرده بود.
بیشتر از بچه ها پدرومادرها مشغول بازی بودن و یاد بچگیاشون کرده بودن.بچه ها هم دلشون آب شده بود نوبت بهشون برسه و بازی کنن
پسرم از حالا داره تمرین خلبانی میکنه
بعد از این عکس محو چراغهای هواپیما شده بود و پایین نمیومد
یک ساعتی تو محوطه ی زیبای اونجا چرخیدیم و برگشتیم خونه.خداروشکر برامون خاطره شد و خیلی خوش گذشت.
بابایی میگه یه کم رادمهر بزرگتر شه همیشه جامون اینجاست