اولین سونوگرافی فندق
روز 10 فروردین 91 بود که دیگه طاقت نیاوردم و با باباجون رفتم واسه سونوگرافی تا تو گل پسر رو ببیم. استرس داشتم. عزیز دل مامان آخه توکه اینقد کوچولویی سونوگرافی نمی خوای مامان جون.دورت بگردم که اینجوری دست و پاتو وا کردی تو دل مامان بازی می کنی.اون روز خانم دکتر گفت شما یه آقا پسر قند عسلی و من و بابایی کلی ذوق کردیم واسه پسلمون. مامان جمیله و باباجون و خاله هم رفته بودن کرمانشاه.بهشون زنگ زدم و گفتم شما یه آقا پسلی کلی خوشحال شدن. ...