تق تق صدا میاد!!!!!
سلام به همه دوستای خوب و مهربون وبلاگیمون و سلام به گل پسرم.
پس از یک سفر کوتاه دوروزه به خونه عموجون رادمهر امروز ساعت 12 رسیدیم خونمون.البته اونا هم باهامون راهی شدن و اومدن اینجا.رادمهر اولین بارش بود میرفت خونه عموصابر.از لحظه ورود هم فقط چشمش به حسین کوچولو بود و هی دنبالش راه می افتاد اینور و اونور.
هر روز صبح میرفتیم بیرون و کلی برای این دوتا وروجک خرید میکردیم.
از زحمتهای زیاد عمو و زن عمو ممنونیم.انشالله بتونیم جبران کنیم.
رادمهر اولین تاب سواریش رو با تاب پسرعموش تجربه کرد و سریع خوابش برد.من هم یه پتو گذاشتم کنار سرش که اذیت نشه.
در مسیر بوستان نهج البلاغه زهراجون زحمت کشید و برامون بستنی خرید.واقعا خوشمزه بود.من فکر نمیکردم رادمهر دوست داشته باشه.چون قبلا بهش بستنی می دادم استقبال نمیکرد.ولی یه کوچولو گذاشتم تو دهانش و دیدم کم کم داره همه ی بستنیمو میخوره
رادمهرجون و حسین جون مشغول شیطنت
عصر امروز من و رادمهری رفتیم خونه باباجون اینا.دلشون خیلی برامون تنگ شده بود.مخصوصا واسه رادمهر.تا دو سه ساعت بچم دست به دست میچرخید بغل خاله جون و دایی جون.من موندم بره سربازی چی کار میکنن؟
مامان جون واسه اقاپسرمون سوپ خوشمزه درست کرده بود.دست گلش درد نکنه من سوپ رو دادم.بعدش اومدم با لیوان آب بدم به رادمهر که یههووووووووووووووووو
دیدم تق تق داره صدا میاد.باخوشحالی داد زدم وای مامان داره صدا میده.گفت چی؟ گفتم دندوناش.اهل خانواده که از صدای من همه چیز رو خبردار شده بودن ریختن رو رادمهری و جای بوس و ماچ بود که رو صورت بچم مونده بود.فدات شم عزیز دلم .فکر نمیکردم اینقدر ذوق زده بشم.
بهونه زندگیمون رویش اولین مروارید قشنگت درآغاز ده ماهگیت مبارک
انار دونه دونه
رادمهری دارم دردونه قشنگ و مهربونه
انار دونه دونه
سه چهار روزه که رادمهر گرفتار دندونه
انار دونه دونه
توی دهان رادمهر یه گل زده جوونه
گل نگو مرواریده مثله طلای سفیده