رادمهر جانرادمهر جان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

❤ رادمهر ، بهونه زندگی ❤

روزهای بدون مامان

1391/12/13 22:56
نویسنده : مامان مهسا
326 بازدید
اشتراک گذاری

رادمهرم، آرام جانم.امروز دومین روز از شروع مجدد کارم هست.با هزاران دل مشغولی و نگرانی شمارو اول میسپارم به خدا و بعد از کلی سفارشات مادرانه به خاله پریسا و باباجون.از خدا میخوام همیشه تنشون سالم و لبشون خندون باشه که دلم به وجودشون قرصه.دیروز وقتی از سرکار برگشتم سر سفره ناهار بغل باباجون بودی و داشت بهت آب قورمه سبزی میداد.تعجب

با تموم دلتنگی ها از ندیدن ٧ ساعته روی ماهت بغلت کردم.ای جانم.دلم آروم شد.بغلچشات از خستگی خمار بود.همونطوری که سر سفره نشسته بودم سرتو گذاشتی روی شونه هام و لحظاتی بعد دیدم سرت افتاد روی شونه هام و خوابت برد.فدات شم عزیزم .تا حالا به این زودی و این روش نخوابیده بودی.انگار تو هم دلت برای من تنگ شده بود نفسم.از ساعت ٢.٥ خوابیدی تا ٥ بعداز ظهر.وای که چه قدر ذوق کردم برای اولین بار بوی قورمه سبزی میدادی.خاله پریسا هم برات سوپ درست کرده بود و گفت خیلی خوشت اومده بود.ماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

خاله پریسا
14 اسفند 91 11:45
الهی دورت بگردم بچه جان که تو این یکی دو روزه کلی بهت وابسته شدم خاله جون فدات بشم
عاشق همیشگیت خاله پریسا
14 اسفند 91 11:47
واقعا نمیدونم این رادمهرگلی ما کلا تو فازاذیت کردن نیست یا میدونه مامانش نیست مارو اذیت نمیکنه قربونت بشم
عاشق همیشگیت خاله پریسا
14 اسفند 91 11:49
در کل این یکی دو روزه کلی به من خوش گذشت خاله جون دورت بگردم وای نگو از لحظات سرلاک دادن قربون اون لبای زیبات بشم با مرچ و مورچ کردنت


فدات بشم خواهر گلم.خیلی زحمت کشیدی.انشالله واست جبران کنم
خاله پریسا
14 اسفند 91 16:13
خواهش میشه جیگر طلا اینا وظیفه های خواهرانه است عزیزم شما قبلا جبران کردی رادمهر و یه خاله پریسا


قربونت.خیلی زحمت افتادی عسیسم