چهار ماهگی رادمردکوچک
باز هم خوابی و مامانی دلش برات پر میزنه.
رادمهرم الان چهار ماه و ده روزته.خیلی دوست داشتم ماه های قبل هم خاطراتت رو بنویسم ولی قسمت نشد و فرصت نشد.
از وقتی دنیا اومدی دیگه حساب روزها و ساعتها از دست مامانی خارج شده و فقط به با تو بودن فکر میکنه.
الان یه پسملی جانی شدی که یادگرفته پاهاشو تو بغلش بگیره و به چپ و راست غلت بزنه.به خاطر خارش لثه هات هم آب دهان قشنگت میریزه رو پیشبندت.من و بابایی هم تا جایی که بتونیم واسه سلامتی شما دعا می کنیم و از مادیات کم نمیذاریم.خیلی دوست داشتم فقط شیر مامانی رو بخوری ولی یه خورده شیطونی کردی و مامانی مجبور شد شیرخشک هم بهت بده.
این روزا یادگرفتی جیغ میزنی و کلمات عجیب و غریبی میسازی.الهی دورت بگردم همه امید زندگیم.همه دوستت دارن و از آقایی شما تعریف می کنن.ماشالله عزیزم
وزن ٤ ماهگیت وقتی واکسن زدی ٦٩٠٠ و قدت حدود ٦٣ بود.قربون پسر خوشتیپم برم .
تا الان صبور بودی و مامان واقعا عاشقته.چون اصلا اذیتم نکردی.وقتی بی تابی میکنی میدونم یا گرسنه ای یا خوابت میاد یا جاییت درد داره.اصلا با صدای بلند گریه نمیکنی.وای خدا شکرت واسه شیرین ترین نعمتی که به ما عطا کردی.
هر وقت دوربینو میاریم ازت فیلم و عکس بگیرم خیلی جدی فقط به دوربین نگاه میکنی و مجبوریم یواشکی ازت عکس بگیریم که طبیعی بشه.قربون پسر باهوشم برم.
عاشق حموم و آب بازی هستی وقتی صورتت رو میشورم لبخند بلندی میزنی و ذوق میکنی.
بابایی بهت میگه ارباب.میگه رادمهر تا ٧ سالگی اربابه و هرچی بخواد براش انجام میدم.سرش خلوت باشه میخوابونتت زمین و باهات کلی بازی میکنه و مثل خودت باهات حرف میزنه و مامانی هم کلی ذوق میکنه از رابطه عشقولانه پدر و پسری.
عاشق مامان جمیله ای و با رفتارت نشون میدی خیلی دوستش داری آخه واسه شما خیلی زحمت کشیده و اون هم عاشقته.همیشه جور من رو هم میکشه.
آخر هفته ها که از بی خوابی ضعف میکنم میریم خونه باباجون و میسپارمت به مامان جمیله و میرم دو سه ساعتی میخوابم.وای که چقدر انرژی میگیرم که دوباره پیشت باشم و بهت برسم.
یه ماه و نیم از مرخصیم مونده.امیدوارم همش شادی و سلامتی باشه گلم.
این هم عکسهایی از چهارماهگیت .شروع ٥ ماهگیت مصادف با شروع کریسمس و سال ٢٠١٣ میلادی بود
قربون جدیتت بشما
این ژاکت و شلوار رو مامان جمیله براتون بافته گلم