رادمهر جانرادمهر جان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

❤ رادمهر ، بهونه زندگی ❤

دردسرهای آتلیه

1392/5/22 22:40
نویسنده : مامان مهسا
671 بازدید
اشتراک گذاری

سلام.اینروزها مشغول آماده سازی مقدمات تولد یکسالگی رادمهرکوچولو هستم.البته تولدش خودمونیه ولی دوست دارم براش یادگاری بمونه.هفته آینده هم قراره بریم تهران پیش دوست جونی های شهریوریش.قلب

امروز سه شنبه  22 مرداد ماه تصمیم گرفتیم رادمهرخان رو ببرم آتلیه و چندتا عکس خوشگل در ابتدای 12 ماهگیش ازش بگیریم.صبح وقت گرفتیم و عصر ساعت 5 اونجا بودیم.بقیه شو خودتون حدس بزنید....نیشخند

 

رادمهر:"اینجا کجاست دیگه؟منو دربیارین"

رادمهر: "مامان نرو، بابایی رو.من عکس نخواستم.بغلم کنین"

آها بغل مامان چه حالی میده بغل

آی خانوم عکاس گیر نده من لبخند نمیزنم !!!ابرو

این هم چهره آقارادمهر تا بدونین من و باباش چی کشیدیم اونجاافسوس

آرامش پس از طوفان توی خونه کنار خرسش نشستهقلب

و درآخر یک یادگاری از آتلیه مامی

 

عزیزترینم اخم کنی یا بخندی برای ما شیرین ترینیماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

خاله پریسا
23 مرداد 92 11:00
بوسه میزنم بر آن دست هایی که هیچوقت دستم را رها نکرد بوسه میزنم بر دست های تو مادرم ، پدرم تمام زندگی من !!!
خاله پریسا
23 مرداد 92 11:02
الهی پریسا پیش مرگت بشه بچه جان کم شیرین وخواستنی هستی با این کارات بیشتر خودت و تو دل ما جامیکنی


قربونت خاله جون.بذار پارمیدا بیاد بینم بازم از این حرفا میزنی
خاله پریسا
23 مرداد 92 11:04
وای که چقدر خندیدم دلم درد گرفت تفلکی مامان مهسا چی کشیده فکر کنم قیافش اینجوری شده بوده

فکرشو بکن مقنعه داشت از سرم میفتاد.رادمهر دودستی چسبیده بود و ول نمیکرد.تموم دستام درد گرفت
خاله پریسا
23 مرداد 92 11:06
اخه چرا این گل پسری رو اذیت کردی حالا عکس چی ؟؟ از اون اخم کردنش خجالت نکشیدی


واقعا خجالت کشیدیم
مامان رادمهر جوجو
27 مرداد 92 16:14
عزیزم چه ژست های مردونه ای گرفته خدااااااااااااااا


پسلمون خیلی مرده خاله جون
مامان مینا
28 مرداد 92 2:12
سلام عزیزم. ببخش مهسا جون خیلی وقت بود اینجا نیومده بودم قیافه رادی چقدر عوض شده بیشتر شبیه خودت شده. کدوم آتلیه بردیش؟؟ بالاخره عکس گرفتی یا نه؟؟؟
ای جونم... خب دلش نمیخواسته عکس بگیره مگه زوره؟؟؟


سلام دوست گلم.جدیدا خیلی ها میگن شبیه خودم شده.امیدوارم اینطور باشه.بردمش استودیو تصویر.کارش خیلی خوب بود البته آقارادمهر از خجالت همه درومد.
سانی مامی شادیسا
28 مرداد 92 10:12
ای خدا مردم از خنده
واقعا از دست این فسقلیها آدم میمونه که چیکار کنه !!
بسیار زیاد مشتاق دیدارتون هستم
انشالله به سلامتی بیاید تهران پیشمون


سانی جون دیدی چی به سرمون آورده این وروجک؟منم بیصبرانه مشتاق دیدارتونم
مامان ستیانفس
30 مرداد 92 13:29
ای خدا چقدر خندیدم
رادمهر جونم خیلی باحالـــــــــــــــــــــــی خاله
اخم کردنت منو کشته

پیشاپیش یک سالگیت مبارکـــــــــــــ ورووووجک

مرسی خاله جون.اتفاقا از اون روز یاد گرفته وقتی جدی میشه اخم میکنه
الهام
2 شهریور 92 9:32
سلام...پیشاپیش تبریک میگم تولدگل پسری رو..واقعاردسربردن این بچه هابه اتلیه رودرک میکنم.مابروزشدیم.سربزنیدبهمون


سلام عزیزم.حتما سر میزنیم
مامان کیاراد
6 شهریور 92 9:14
این مشکل را ماهم با کیاراد توی آتلیه عکسهای یک سالگی داشتیم ولی بالاخره دو سه تایی عکس گرفتیم ولی انگار رادمهر جون خیلی جدی.....


آره رادمهر اصلا کوتاه نیومد.تموم عکساش جدی شده آقا پسرمون
زینب
10 شهریور 92 12:19
وای چه آقای عصبانیه این آقا رادمهر ....
خدا همیشه حفظش کنه


مرسی زینب جون.بچم یه ماهی میشه یاد گرفته همش اخم میکنه