رادمهر جانرادمهر جان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

❤ رادمهر ، بهونه زندگی ❤

اولین فصل بهارت مبارک قشنگترینم

1392/1/7 2:29
نویسنده : مامان مهسا
370 بازدید
اشتراک گذاری

بوی باران، بوی سبزه ، بوی خاک، شاخه های شسته باران خورده پاک

آسمان آبی و ابر سپید،برگهای سبز بید

عطر نرگس، رقص باد. نغمه شوق پرستوهای شاد.خلوت گرم کبوتران

مست.نرم نرمک میرسد اینک بهار.خوش به حال روزگار........

 (ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار)

نوروز پیام آور مهر است که مرا وامی دارد تنها به خاطر تو دوست داشتن را یاد بگیرم . . .

تحویل امسال همراه با قشنگترین تحول زندگی مشترک ما صورت گرفت.برای همیشه در یادم خواهد ماند.نوروز سال 92

سال ٩١ با تمام زیبایی ها و زشتی ها ، شادی ها و غصه ها ، خوبی ها و بدیها گذشت.البته تمام لحظه های در کنار تو بودن عالی بود پسر قشنگم.

زیبا بود گذران این چندروز ابتدای سال.چه خاطره ها رقم خورد در این اندک ساعات سال نو.چه شوری در دلمان بود در کنار یک فرشته کوچک دوست داشتنی به نام رادمهر.

عزیزترینم این اولین پست سال 92 است.

niniweblog.com

روز چهارشنبه 29 اسفند صبح زود بردیمت خونه باباجون تا شمارو ببرن حموم.اولین حمومی بود که با بابابزرگ عزیزت میرفتی.اصلا گریه نکردی و صداتم درنیومد.مثل اینکه خیلی خوشت اومده بود.سریع برگشتیم خونه تا لحظه تحویل سال نو در کنار سفره هفت سینمون باشیم.البته مثل سالهای گذشته برای چیدمان هفت سین وقت زیادی نداشتم .

سالهای قبل در لحظه تحویل سال مدت بیشتری در کنار سفره هفت سین مینشستم و در ذهنم مرور گذشته ها میکردم.اما امسال با وجود حضورشیرین تو نتونستم زودتر از 5 دقیقه قبل از تحویل سال در کنار سفره بنشینم و دعا کنم.ولی باز هم خداروشکر .لحظه تحویل سال محکم بغلت کرده بودم و یاد پارسال این موقع ها رو میکردم.صادق عزیزم هم مشغول فیلم گرفتن و عکاسی از من و تو بود.برایت خواستم هرآنچه خیر و سعادت و سلامتی بود.برای همه خواستم.از خدا خواستم زیباترین حس دنیا " حس مادری" رو به تموم زنهایی که آرزوشو دارن هدیه کنه.در آخر هم عیدیمون رو از بابایی گرفتیم.

این هم از رادمهر ما در سال جدید

بعد از مراسم آغازین سال نو اول رفتیم سراغ پدرجون اینا.تازه از سفر بانه رسیده بودند.برنامه داشتن برای روز اول عید برن شیراز پیش عموصابر.به ما هم اصرار کردن همراهشون بریم اما سخت بود و میدونستم شما گل پسر اذیت میشی.عیدی شمارو هم دادن و تو هم دودستی چسبیده بودی و ول نمیکردیش.ما هم تقویم مخصوص رادمهرجون رو  که واسه سال جدید سفارش داده بودیم ، بهشون هدیه کردیم.چشمک

از اونجا رفتیم خونه باباجون اینا.خاله پریسا هم اونجا بود.یک ساعتی اونجا بودیم و کلی عیدی گرفتیم.عیده و عیدی گرفتناش که خیلی مزه میده..قربونت برم که با وجود کوچولوییت کلی عیدی جمع کردی گلم.بعد هم شروع کردیم و رفتیم دیدوبازدید.ماشالله با جمعیتی که فامیلمون داره باید از همون روز اول شروع میکردیم.

امروز هم سالگرد ازدواج خاله پریسا و عمومهدی بود.دعوتمون کردن ناهار بریم بیرون.واقعا عالی بود.انشالله خوشبختیشون مستدام و دلشون در کنار هم شادوخرم باشه.این هم اولین لبخند 92 از رادمهر گلی هدیه به خاله جون مهربونش.

الان ساعت حدود یک و نیم بامداد هفتم فروردین هست.چند شبی هست که خیلی بدخواب شدی.واسه همین نتونستم بیام و وبلاگتو به روز کنم.نمیدونم واسه دندونته یا جاییت درد میکنه.الهی بمیرم عزیزم.شاید فردا بردمت دکتر.من و بابایی نگرانیم.دوست نداریم دردانه نازمون اذیت بشه.

عشق جاودانه ام صادق جان، عزیزترینم رادمهر جان

تکیه گاه و امید زندگی ام ،پدر و مادر عزيزم،خانواده دوست داشتنی ام که عطرتان پايدار ومهرتان ستودني است 

 سايه حق
سلام عشق
سعادت روح
سلامت تن
سرمستي بهار
سکوت دعا
سرور جاودانه


اين است هفت سين زندگی
نوروزتان مبارک

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

خاله پریسا
7 فروردین 92 16:28
الهی من فدای چشمات بشم خاله جون قربون اون قدوبالت بشم جیگرم
خاله پریسا
7 فروردین 92 16:33
اگه بدونی خاله جون توی این ایام چقدر اقایی کردی وبا همه مهربون بودی لبخند معصومانتم از کسی دریق نمیکردی
مامان امیر مهدی (سوده)
8 فروردین 92 17:56
دو قدم مانده به خندیدن برگ...یک نفس مانده به ذوق گل سرخ...چشم در چشم بهاری دیگر...تحفه ای یافت نکردم که کنم هدیه به تو ...یک سبد عاطفه دارم...همه ارزانی تو...سال نو مبارک
فاطمه مامان ریحانه جون
23 فروردین 92 12:31
ای پسر ناز چه قدر بزرگ شدی.مامان جونت خیلی لوست کرده ها
کیمیا جون
14 اردیبهشت 92 13:55
مهسا جون دست درد نکنه تقویم درست کردی هر موقع ب تقویم رادمهر نگاه میکنم دلم براش تنگ میشه


خواهش میکنم خواهر گلم.قابل نداشت