رادمهر جانرادمهر جان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

❤ رادمهر ، بهونه زندگی ❤

دلنوشته پدرانه

1391/11/27 20:54
نویسنده : مامان مهسا
264 بازدید
اشتراک گذاری

کارسختیه درموردبزرگترین اتفاق زندگیت صحبت کنی ولی چون قراره این دست نوشته نشانه عشق یک پدر به پسرش باشه پس خطاب به تو می نویسم رادمهرعزیزم که اینقدر از آمدنت خوشحالم که تمام نمازهایم را به شکرانه وجود تومی خوانم وممنونم ازتوکه حس زیبای پدربودن رو به من هدیه کردی وممنونم از مادرمهربان وفداکارت که فقط خدامیدونه چقدر به خاطر تو زحمت می کشه.خلاصه از مادرت هرچی بگم کم گفتم.پس بذاربرای اینکه حقش ضایع نشه هیچی نگم وقضاوت رو به خودت واگذارکنم تاوقتی که بزرگ بشی.راستی بذار از آرزوی قبلی وقلبی خودم هم بگم که

(( انشاا..خداعاقبتت رو ختم به خیرکنه وتورومحب واقعی اهل بیت قرار بده))

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله پریسا
28 بهمن 91 14:20
پدر كه باشي !!!
با تمام سختي ها و مشقت هاي روزگار،با ديدن غم فرزندت
مي گويي : "نگران نباش ، درست ميشود. خيالت تخت ، مــــــــــن پشتت هستم "
پدر كه باشي ؛
سردت مي شود و كت بر شانه ي پسر مي اندازي.
چهره ات خشن مي شود و دلت دريايي....آرام نمي گيري تا تكه ناني نياوري
پدر كه باشي ؛
عصا مي خواهي ولي نمي گويي.
هرروز، خم تر از ديروز، جلوي آينه تمرين محكم ايستادن مي كني
پدر كه باشي ؛
در كتابي جايي نداري و هيچ چيز زير پايت نيست.
بي منت از اين غريبگي هايت مي گذري
تا پدر باشي. پشت خنده هايت فقط سكوت مي كني.
پدر كه باشي ؛
به جرم پدر بودنت، حكم هميشه دويدن برايت ميبُرند.
بي اعتراض به حكم فقط مي دوي.
بي رسيدن هامي دوي و در تنهايي ات نفسي تازه مي كني.
پدر كه باشي ؛
در بهشتي كه زير پاي تو نيست باز هم دلهـره هايت را مرور مي كني



آفرین خاله فیلسوف
خاله پریسا
1 اسفند 91 14:26