شازده پسرمون راه میره
سلام.قندعسلم خیلی وقته نمیتونم بیام و توی وبلاگت از شیرین کاریها و مهارتهای جدیدت بنویسم.مامانو ببخش.خیلی درگیر مدرسه و کار شدم.کتاب بچه ها هنوز نرسیده و مجبورم از سایت براشون بگیرم و پرینت کنم.موندم مسئولین ذیربط توی تابستون چی میکردن؟
بگذریم.خدارو هزار بار شکر میکنم به خاطر شرایطی که پیش روم گذاشته و خودش تند تند گیر و گره های زندگیمو باز میکنه.
دیگه مهد نمیذارمت و قرار شده شنبه ها از 11 تا 2 بعد از ظهر و سه شنبه ها از 8 تا 11 پیش پدرجون باشی و روزهای یکشنبه هم از صبح تا 2 پیش باباجون.واقعا نمیدونم چه طوری لطفشون رو جبران کنم.فقط میتونم براشون هرآنچه خیر و سلامتی هست از خدای مهربون بخوام.
آقا رادمهر مامان از روز عید قربان بدون کمک راه میره.یعنی یه جورایی به ما عیدی داد. فدای راه رفتنش بشم که برای حفظ تعادلش کلی به خودش فشار میاره.
سه چرخه سواری رو خیلی دوست داره و هر وقت بخواد سوار شه میره و ازش میگیره و بلند میشه و اینقدر کلمات عجیب و غریب میگه تا ما سوارش کنیم.
تا چندروز پیش از دست و لباسمون میگرفت و با زبون بی زبونی میگفت منو راه ببرین میخوام تاتی تاتی کنم.ولی پسرک شجاعم دیگه منت هیچکس رو نمیکشه و هرجا نشسته باشه روی پاهای کوچولوش بلند میشه و کمی تمرکز میکنه و ده قدمی راه میره زود دستش رو میگیره به در و دیوار.الهی فدات شم.
رادمهر در حال کشوندن بابایی به این طرف و اون طرف که تاتی کنه
روزهایی که از مدرسه میرسم بابایی و رادمهری (پدروپسر) با ماشین میان سراغم و تا از سرویس پیاده میشم دیدن چهره شاداب و نگاههای پر از شیطنت رادمهر تموم خستگیهارو از تنم میبره.طفلکم اینقد ذوق میکنه وقتی مامانشو میبینه.خداروشکر که امسال فقط سه روز از هم دوریم.روزهای یکشنبه و سه شنبه رو خیلی دوست دارم.چون فرداش من و شازده پسر پیش هم هستیم و کلی با هم بازی میکنیم و چیزای خوشمزه میخوریم.
رادمهری این روزها شکمو شده و هرچی ببینه میخواد.طفلی بابایی که از این به بعد شکم دوتا شکمو رو باید سیر کنه.
پسرک نازم وقتی خوابش میاد خودشو به ما میرسونه ومیچسبه به من و بابایی . تا یه کم با موهاش بازی میکنم خوابش میبره.خیلی این کار براش لذت بخشه.اگر خوابش هم نیاد وقتی موهاشو نوازش میکنم چشماشو برای چند لحظه میبنده.
در حین تماشای کارتون و عموپورنگ و در حال تاب بازی هم خیلی زود خوابش میبره.مثل اینجا
جاهای کشف نشده خونه ، این روزها توسط کارآگاه رادمهر داره بیشتر و بیشتر کشف میشه و نتیجه اش هم بیرون ریختن لباسها از توی کمد و ریخت و پاش وسایل آشپزخونه توی سالن پذیراییه :
البته بابایی یه فکر خردمندانه کرده و تموم دستگیره های کمد رادمهرو دراورده.رادمهری هم فعلا قید بازکردن کشوهای وسایلش رو زده
شازده پسر برای دوچیز کلی ذوق میکنه و با جیغ کشیدن خوشحالیشو ابراز میکنه:
اول : هر جا دری باز باشه ( که شامل انواع مکان ها و انواع درها اعم از در بالکن و در کابینت و در ورودی خونه میشه
ودوم عاشق توپ و ماشینای تولوئه.توپ که ببینه جیغ میکشه و میدوئه به طرفش.)بچم کشیده با بابایی و بابابزرگاش که همگی ورزشکارن به قول پدرجون پسرم خیلی ذات داره.مخصوصا از نوع هندبالیشو.(البته از دید پدرجون و بابایی).
زیباترین هدیه خدایی رادمهرم.عاشقانه دوستت دارم.در کنار تو و صادق من خوشبخت ترین زن روی زمینم.