رادمهر جانرادمهر جان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

❤ رادمهر ، بهونه زندگی ❤

همه بیان یاری کنن تا من بچه داری کنم ...

1391/12/14 13:42
نویسنده : مامان مهسا
329 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فرشته زندگیمون.امروز دوشنبه چهاردهم اسفند و سومین روز کاری مامانه.دور روز گذشته رو پیش باباجونی بنده و خاله پریسا بودی.خیلی زحمت افتادن.انشالله براشون جبران کنیم.مامان جون بنده هم تا ساعت 2 سر کاره.ولی وقتی میرسه خونه و روی ماه نوه قندعسلشو میبینه دوتایی کلی عشقولانه واسه هم ردوبدل میکنین  و من حسودیم میشه متفکر. میخوام یواشکی روش کار کنم سال بعد نره سر کار و بمونه پیش شما.امروز هم دایی مجتبی تقبل زحمت فرمودن و تا ساعت نه و نیم اومد پیش رادمهرگلی ما و مراقبش بود و بعد شیفت باباصادق شروع شده.الان هم پیامکی از همسری به دستم رسید که ناهار نداریم چون بابایی دسته گل آب داده و غذا سوخته.بچه داری با اعمال شاقه است دیگه.

عیبی نداره امروز هم ناهار مهمون یخچالیم.

پدرجون هم گفتن روزهای دوشنبه که بابایی زودتر میاد خونه رادمهر رو نگه میدارن.

خلاصه کلی مامان جدید پیدا کردی عزیز دلمچشمک

هفته گذشته هم خاله پریسا اومد و کلی کمکمون کرد واسه خونه تکونی عید.نمیدونم اگه پریسارو نداشتم چی میکردم.قلبتموم زحمتها رو دوش پریسا بود و شما همش بغل من بودی. تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیبابایی که از سرکار اومد شما رو برد پیش مامان جون و تا شب من و خاله جون ، خونه تکونی که نگو به قول بابایی اثاث کشی کردیم.از بس که تغییرات دادیم و وسایل تو پذیرایی جمع شده بود.

لپ کلام همگی دارن دست به دست هم میدن تا مامان مهسا تشویق بشه به سرکار رفتن و نگران گل پسری نباشه.ماچ

 تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

همتونو دوست دارم .خیلی برام عزیزین

love heart 14

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

خاله پریسا
14 اسفند 91 16:15
ای جان دلم کلی خندیدم بگو اخه بچه جان کم شلوغ کن فکر کنم اونی که تو لباس شویی هست رادمهر باشه
خاله پریسا
16 اسفند 91 18:30
مــــادرم
من هرگــــــــــز بهشت را زیر پایــــــــت ندیدم ..
زیــــــــــر پای تــــــــو
آرزوهـــــــــایی بود که از آن گذشــــــــتی، به خاطــــــــر من ...



فائزه مامان مهدیار
17 اسفند 91 0:27
مرسی از همه مخصوصا از این خاله مهربون
اتفاقا مهدیار هم 2تا خاله مهربون داره که به من خیلی
کمک میکنن چه تو خونه تکونی چه تو بچه داری و خرید و...


خدا این خواهرهای مهربون و جورکش رو همیشه حفظ کنه.
علامه كوچولو
17 اسفند 91 8:53
سلاااااااااااااااااام
ماماني غصه نخور تازه شدي مثل ما
بچه داري همسرداري خونه داري و بعد هم سر كار رفتن
خدا خودش درست ميكنه توكلتون به خدا باشه


من هم فقط توکلم به خداست.وگرنه خیلی سخته پشت پا زدن به این 6 ماه وابستگی و از صبح تا ساعت 2 ندیدن روی ماه پاره تنم.
فائزه مامان مهدیار
17 اسفند 91 15:12
خصوصی ی ی
مامان امیر مهدی (سوده)
19 اسفند 91 11:45
عزیزممممممممم من چیزی تو خصوصی ندیدممممممم.


جدی؟دوباره میفرستم عزیزم
مامان امیر مهدی (سوده)
19 اسفند 91 11:48
انشاالله مرخصی 9 ماه تصویب میشه امیدت به خدا باشه گلم.کارتو ول نکن.بچه بزرگ میشه .


مرسی مامانی.انشالله که میشه
مامان امیر مهدی (سوده)
23 اسفند 91 21:10
انشاالله نوروزی که پیش رو داری اغاز روزهایی باشد که ارزو داری.
یک باغ پر از اقاقیا تقدیم قلب مهربونت عزیزم.


مرسی عزیزم.لطف داری.برای شما هم همینطور باشه انشالله