رادمهر جانرادمهر جان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

❤ رادمهر ، بهونه زندگی ❤

دیگه کم مونده ببینمت عزیزم

سلام پسر گلم.عشق مامان.خوبی؟ تپلی شدی یا نه؟می دونم که یه پهلوون شدی آخه مامان دیگه شبا راحت نمی تونه بخوابه و تا صبح بیشتر از هفت یا هشت بار بیدار می شه.فقط می تونم به پهلو بخوابم.وقتی هم می خوابم عضله پام می گیره و کمردرد اذیتم می کنه.ولی همین که تورو داریم برامون کافیه.بی خیال سلامت جسمی من.مسافر کوچولوی مامان چند روزه تکونات کم شده.استرس گرفتم مامان جون.این روزا تموم فکرم اینه که برای میزبانی از تو فرشته کوچولو کم و کسری نذاریم.همش دوست دارم برم بیرون و برات خرید کنم.ولی دوست ندارم به بابایی فشار بیاد و اذیتش کنم.آخه بابایی داره واسه اومدن شما برنامه ریزی می کنه و کلی به فکرته.تموم هم و غمش سالم دنیا اومدن شما و زایمان راحت منه. &...
24 تير 1391

دل نوشته مامانی

سلام عشق مامان.خوبی؟میدونم این روزها جات تنگه عسلم.خونه ات داره کوچولو می شه . مامان هم یک هفته است که کمر دردش شروع شده و به سختی از جاش بلند می شه. اینها همه قابل تحمله وقتی فکرشو می کنم تا دوماه دیگه رادمهر قشنگم پیشمونه.خدا رو شکر می کنم واسه بهترین هدیه اش که تویی. امروز عموصابر اینا برگشتن تهران.دلمون برای حسین کوچولو تنگ شده.ایشالا سال دیگه این موقع ها تو و حسین هم بازی میشین گلم. الان ساعت ١٢ شبه و بابایی لالا کرده.منم فردا صبح باید برم سر کار.خیلی سخته ولی این یک ماه رو هم واسه وجود تو نازنین تحمل می کنم.خیلی دوست داریم رادمهرجون ...
24 تير 1391