اولین های زندگی رادمهرم
سلام زندگی-سلام همه آرزوهام.به قولم عمل کردم و اومدم اولین های شروع زندگی قشنگت رو بذارم.
اول بذار یه داستان برات بگم مامان جون.داستان شروع زندگی مشترک من و بابایی که عاشق همیم.
من و صادق جون زندگی مشترکمون رو از تاریخ 3/5/86 شروع کردیم و یک سال بعد یعنی شهریور 87 رسماً زندگی مشترکمون شروع شد.
بعد چند سال دیدیم جای یه فرشته کوچولو تو زندگیمون خیلی خالیه تا با دستای مهربونش شور و نشاط رو تو زندگیمون بیاره.بالاخره خدای مهربون لطفش شامل حالمون شد و فهمیدم شما تو دلمی.همون روز به بابایی گفتم ( البته با کلی سورپرایز و هدیه ) و شبش هم یه جعبه شیرینی خریدیم و رفتیم خونه باباجعفر و اول به مامان جمیله گفتم و هر کی می فهمید کلی خوشحال می شد از وجود شما گل پسر.
عزیزم بقیه داستان رو فهرست وار برات می نویسم.
17 دی 90 : زیباترین خبر دنیا که شروع زندگی شما بود ( آزمایش دادم)
22 اسفند 90: شنیدن صدای قشنگ قلبت
10 فروردین 91 : سونوگرافی تشخیص جنسیت که گفت شما یه پسر قندوعسلی
8 اردیبهشت 91: اولین تکون خوردن های قشنگت در حین رانندگی مامان
21 اردیبهشت 91 : رفتن به تهران و شروع خرید سیسمونی
24 اردیبهشت 91 : واکسن کزاز زدیم مامان جون
20 خرداد 91: خرید سرویس خواب به همراه باباجعفر و مامان جمیله و(انتخاب تخت وکمد)
21 خرداد 91: دومین سونوگرافی برای تشخیص سلامتی شما
24 خرداد 91 : نصب تخت و کمد شما
25 خرداد 91: انتقال وسایل نازسیسمونیت از خونه باباجعفر به خونه خودمون
31 خرداد 91 : خرید پرده اتاقت به همراه خاله کیمیا
2 تیر 91 : خرید کالسکه و وان حموم و قنداق فرنگی وساک وسایل و ... به همراه مامان جمیله و دوخت پرده اتاقت
3 تیر 91 : همزمان با شب میلاد حضرت ابوالفضل (ع) پدرجون اینا و یایا جعفر اینا و خاله پریسا شام اومدن خونمون تا سیسمونی شما رو ببینن.
4 تیر 91 : پسرم پهلوون شده بود و شکم مامان شده بود کیسه بوکسش از چپ و راست می زد
6 تیر 91: چسبوندن برچسب ها و عروسک های خوشگل اتاقت با همکاری مامان و بابا
16 تیر 91 : شروع حس کردن کش و قوس های پسر گلم تو دل مامان