بهارانه
جگرگوشه مامان سلام
الان دارم یواشکی و دور از چشم تو پست میذارم.
عکس و حرف ناگفته زیاد داریم پس از آخر به اول و بدون فوت وقت میریم سراغ عکسها
دوروز پیش که تعطیل بودم با هم رفتیم پارک.به محض ورود دنبال چندتاکلاغ کردی و زابه راهشون کردی وبعد رفتی سراغ دانش آموزان ابتدایی که اومده بودن اردو.توپشون رو گرفتی و بازی کردی و طفلی اونا هم چیزی نگفتن.
راستی دیروز که از مدرسه برگشتم با بابایی اومدین دنبالم و وقتی نشستم تو ماشین به یه صحنه جالب مواجه شدم و اون این بود ....
این روزها که هوابهاریه و خیلی عالیه هر وقت من و بابایی فرصت داشته باشیم میبریمت پارک و گردش.نا گفته نماند که خودت از ما مشتاق تری و تا هوس گردش میکنی کفشاتو برمیداری و می خوای پات کنی .ما هم دلمون نمیاد تو خونه نگهت داریم و زود حاضر میشیم میریم گردش.
یه گردش قبل از عید
جالبه که زیاد از وسایل بازی مثل تاب و سرسره خوشت نمیاد و فقط عشق بدو بدو کردن و گشت و گذاری .همه بچه ها مشغول بازی بودن رادمهری مشغول گردش در چمن .
گردش عیدانه
هر کاری کردیم ازت یه عکس خوب بگیریم نذاشتی که
جاداره این رو مطرح کنم که باباصادق با وجود زانو دردی که داره ولی از بیرون بردن شما دریغ نداره و خیلی جاها شمارو بغل میگیره و از پله های پارک بالا و پایین می بره.خودش میگه رادمهر روزی دوساعت سهمیه بیرون داره
خونه تکونی امسال با حضور وروجک شیطون ما کمی سخت تر از سالهای گذشته بود .ولی خوب به رادمهری خیلی مزه داد چون اتاقش کلی نونوار و خوشگل شد.
اینجا تازه از خونه باباجعفر آورده بودیمت و وقتی اتاقت رو دیدی کلی ذوق کردی عزیز دلم.
بعد رفتی تختت رو که جاش تغییر کرده بود تکون دادی و در آخر هم محو ماشینهای موکت شدی .فدات شم
سال تحویل و شروع عید دیدنی ها
عزیزترینم برات سالی پر از تندرستی ، شادی و سعادتمندی آرزومندم.و از همه مهمتر عاقبت به خیری.
این هم از عید دیدنی خونه پدرجون که شما فقط مشغول تلفن و پنکه بودی.این پنکه مخصوص بازی شماست که پدرجون از انبار آورده بالا و به اسم رادمهری سند خورده.
راستی تا یادم نرفته بگم از روز دوازدهم فروردین یاد گرفتی غذاتو خودت بخوری .امیدوارم زود یادبگیری با قاشق هم راحت غذا بخوری قند عسل آخه این روزها تو خونه سه بار لباس برات عوض میکنم .
این بچه های ناز دوستان سیزده به دری رادمهری هستن .
آقارادمهر ما یه آقاموشی داره که هر روز وقتی بیدار میشه و چشمش به موشی میفته گل از گلش میشکفته.خلاصه اینطور بگم که رفیق گرمابه و گلستان پسرک ماست.البته رادمهر هم بعضی وقتها از سر ذوق زیاد یه بلاهایی سر این آقاموشی درمیاره .
قندعسلم عاشق کتاب و کتابخوانیه .حتی تو اوج خونه تکونی .اینجا داره واسه پدرجون کتاب میخونه.
یه شب که مشغول خونه تکونی بودم و آماده سازی شام کمی طول کشید و رادمهرک گرسنه مامان به زبون بی زبونی ازم غذا می خواست سفره رو تا گذاشتم روی زمین و خواستم بقیه وسایل رو بیارم دیدم رادمهر یواشکی سفره رو باز کرده و یه تیکه نون سنگک برداشته و پشت به ما داره میخوره.اینقدر من و بابایی خوشمون اومد از این حرکت رادمهری که باباصادق از اون به بعد هر روز که بتونه برای رادمهر سنگک تازه میخره و پسر ما کلی خوش به حالش شده.
از روز بعد هم خودش یاد گرفت نونش رو روی بخاری گرم کنه
روزهایی که خونه باباجون هستیم از حیاط به داخل خونه آوردن رادمهر کار سختیه.چون رادمهر عاشق بازی و گردشه.
روز چهارشنبه 17 ار دیبهشت بابایی رفتن تهران .هم برای زانودردش و هم نمایشگاه.من و پسری هم از فرصت استفاده کردیم و اول رفتیم پارک و بعد هم رفتیم واسه بابایی هدیه روز پدرخریدیم.
دیروز که روز پدر بود بابایی بیرون بودن قرار بود وقتی اومدن خونه سورپرایزش کنیم .اما آقا پسر ما خوابش برد و نشد موقع وارد شدن بابایی جشن بگیریم .ناهار خوشمزه ای که درستیده بودم صرف شد و در انتهای ناهار که همراه با بیدار شدن رادمهر بود هدیه ها تقدیم باباصادق گردید و کلی خوشحال شد.
و در آخر چند خبر :
رادمهری تقریبا همه دندوناش درومده و فقط دوتا دندون نیش نصفه کاره داره.
رادمهر در تاریخ 14 اسفند 92 برای اولین بار موی سرش اصلاح شد.بگذریم که باباصادق و عمو اکبر(آرایشگر) از دست گریه هاش چی کشیدن ولی در آخر بابایی انعام خوبی بهشون دادن.
از اسفندماه رادمهر شیرپاستوریزه می خوره و خیلی هم دوست داره
پدرجون کمی کسالت دارن و خرداد ماه دکتر وقت عمل داده بهشون .از همه دوستان دل پاکم میخوام که از دعای خیرشون مارو بی نصیب نذارن.
این هم از جیگرطلای خاله پارمیداخانوم