رادمهر جانرادمهر جان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

❤ رادمهر ، بهونه زندگی ❤

مرد دیروز ،پدر امروز

این روزها صادقم پدری بی نظیر شده برای خودش.یادم می آید دوسال پیش حسین کوچولوی ما ( پسرعموی رادمهر) که دنیا آمده بود صادق میترسید بغلش بگیرد که مبادا آسیبی به کودک برسد.اما کلی ذوق داشت برای بغل کردنش. نزدیک به دنیا آمدن رادمهر هم میگفت "چه پسری بشه این پسر ما.از حالا اینقدر دوستش دارم و بهش وابسته ام. نمیدانم چرا محبتش دردلم نشسته با وجودیکه هنوز حضورملموسانه ندارد". روز اول دنیا آمدن رادمهر آنقدر عشق پدرانه اش شدت گرفته بود که با هر ترفندی بلد بود پسرک کوچکش را که 9 ماه انتظار دیدنش را کشیده بود در آغوش کشید.       اکنون صادق کم تجربه دیروز من، امروز پر از تجربه ها و دانسته های پدرانه است .برای ...
3 خرداد 1392

رانندگی

کی میگه رانندگی سخته و گواهینامه و .. میخواد؟فقط یه کم علاقه و پشتکار داشته باشی مثل شوماخر کوچولوی ما میتونی رانندگی کنی. البته گواهینامش رو باباش بهش داده و چون پاهاش به ترمز و گاز و .. نمیرسید این وظیفه خطیر رو بابایی به عهده داشت و مهمترین کار یعنی تمرکز به رانندگی و توجه به جلو رو رادمهری انجام میداد.پسرمون دیشب مامان و باباش رو بعداز مهمونی رسوند خونه. (البته خیابونا خلوت بود )     ...
20 ارديبهشت 1392

اولین ددر و شهربازی بهاره

سلام به پسر نازنین و دوستای عزیزمون که به ما لطف دارن و با نظرات قشنگشون دلگرممون میکنن. روز دوشنبه 18فروردین با آقارادمهر مشغول بازی بودیم که هوس کردیم بریم بیرون و رادمهر هم از هوای پاک وبهاری لذت ببره. البته تازگیا کمی وابسته شده و تا ازش دور میشیم بهونه میگیره.داشتیم حاضر میشدیم گریه کرد و من هم زود یه عکس یادگاری ازش گرفتم تا بعدا خودش ببینه و به کارهاش بخنده رفتیم نزدیکیهای شهر بازی و قدم زدیم.بابایی هم یه آش خوشمزه مهمونمون کرد.رادمهر تو کالسکه اش بود.دلمون تاب نیاورد و بلیط گرفتیم و رفتیم داخل شهربازی.رادمهر اولش خواب بود.وقتی وارد اونجا شدیم بیدار شد از دیدن وسایل بازی و نورپردازی و سروصدا کلی ذوق ...
21 فروردين 1392

رادمهر 92

گل همیشه بهارم سلام خدارو هزاران مرتبه شکر که سال جدید شروعی زیبا و به یادماندنی داشت و محض وجود گل نازنین ما بهارمون زیباترین بهار زندگیمون بود.زندگیمون عطرآگین ترازهمیشه است. از ابتدای نوروز بیشترش به دیدوبازدیدها گذشت و کلی خوش گذشت.پدرجون و مامان مهری هم از روز اول فروردین رفتن شیراز پیش عموصابراینا و تا هفتم فروردین اونجا بودن. یه سری اولین ها هم در سال جدید از پسرمون دیده شد که با عکس میذارم. اولین دیدار رادمهر و شکوفه های بهاری اولین جوجه کباب خوردن گل پسر در تاریخ ٩ فروردین ناهار خونه باباجون اینا بودیم و شما هم از یه ناهار خوشمزه بی نصیب نموندی عشقم   پسرمون یادگرفت...
21 فروردين 1392